احتمالا شما هم تجربه سروکله زدن با ذهنتان را داشتهاید.
قصد انجام کاری را دارید ولی ذهنتان تمایلی به همکاری ندارد. باید برای امتحان فردا درس بخوانید ولی دلتان میخواهد فیلم ببینید.
میدانید که دیر رسیدن به سر کار وجهه خوبی ندارد ولی نمیتوانید در برابر وسوسه خوابِ صبح مقاومت کنید. حتی برای خواب هم باید دست به دامان ذهنمان شویم تا اجازه خواب بدهد.
دوستی دارم که این دوگانگی را با اینگونه تعبیر میکند: انگار ما دو نفریم
انگار کسی در درون ماست که معمولا خواستهاش با خواستههای ما یکی نیست.
این دو نفر کیستند؟
دنیل کانمن این دوگانگی را با مدل دوگانه اندیشیدن توضیح میدهد:
به نظر میرسد که مغز ما انسانها، به دو سیستم متفاوت برای مواجهه با پرسشها و فعالیتها و انتخابها و تصمیم گیریها مجهز است:
سیستم اول: در این سیستم، بخش عمدهای از فعالیت به صورت اتوماتیک، سریع، با صرف انرژی کم و تقریباً بی اختیار یا ناخودآگاه انجام میشود.
سیستم دوم: در این سیستم، فعالیت مغزی با صرف انرژی و توان قابل توجه و محاسبات پیچیده انجام میشود. این سیستم معمولاً نیازمند تمرکز است. فعالیت آن آگاهانه است و ما احساس میکنیم تسلط بیشتری بر روی آن داریم.
سیستم یک: همان سیستمی که تمایل زیادی به فیلم دیدن، استراحت و گردش دارد.
سیستم دو: همان سیستمی که خواستههایش معمولا برخواسته از منطق است. سیستمی که ما را به درس خواندن و کارکردن ترغیب میکند.
میتوانیم این سیستمها را به شکل دیگری هم نامگذاری کنیم:
سیستم یک به نام ذهن ناخودآگاه و سیستم دو به نام ذهن خودآگاه.
هر وقت که نیازی به فکر کردن آگاهانه نباشد، سیستم یک فعالیتها را در دست میگیرد و هر وقت نیاز به تفکر و تصمیم گیری و انتخاب باشد، سیستم دو هم وارد عمل میشود.
رانندگی در یک اتوبان خلوت از طریق سیستم یک هدایت میشود.
هر وقت نیاز به توجه بیشتری باشد، سیستم دو هم ورود پیدا میکند. مثل رانندگی در ترافیک یا هنگام عبور پیاده از عرض خیابان.
سیستم یک مثل یک بچه است. کاری با منطق و اینها ندارد. کاری که دلش بخواهد را انجام میدهد.
سیستم دو مثل پدر این بچه است. همه چیز را با عیار منطق خود میسنجد و عمل میکند.
سیستم یک سرعت عمل بالایی دارد و تصمیمات را در زمان میمیگیرد.
سیستم دو کند عمل میکند ولی سعی میکند هر تصمیم را از جنبههای مختلف ارزیابی کند و بعد تصمیم بگیرد.
سیستم یک حاکم ذهن است.
نکته مهم در این اینجا در این نکته نهفته است: عموما کنترل ما توسط سیستم یک انجام میشود. یعنی همان ضمیر ناخودآگاهمان.
این سیستم تقریبا هیچ وقت خاموش نمیشود و حتی با ورود سیستم دو هم به صورت چراغ خاموش به فعالیت خود ادامه میدهد.
این سیستم کار زیادی با منطق و حساب و کتاب ندارد. حساب و کتاب خودش را دارد.
این سیستم هر چیزی که خودش تجربه کرده باشد را قبول دارد و به کار میگیرد.
همه آنچه به عنوان رفتارهای ذهن در مطالب قبلی منتشر شده، به نوعی شرحی بر رفتار و کردار این سیستم بود.
خیلی وقتها فکر میکنیم که همه ذهن ما، همین سیستم خودآگاه است.
حس میکنیم همه تصمیمات را ما میگیریم. فارغ از اینکه بسیاری از فعالیتها و تصمیمات و تمایلات ما از طریق سیستم ناخودآگاه هدایت میشود.
بخش زیادی از یادگیری ما هم به شکل ناخودآگاه صورت میگیرد.
ذهن خودآگاه، بیشتر نقش تامین اطلاعات و بخشی از فرایند تحلیل را برعهده دارد.
سهم زیادی از مسئولیت و مدیریت فرایندهای یادگیری از طریق ذهن ناخودآگاه یا همان سیستم یک صورت میگیرد.
تا حدود زیادی ذهن خودآگاهمان را میشناسیم.
ولی ذهن ناخودآگاه با وجود اهمیت بالای آن، برای ما ناشناخته مانده است.
هر قدر تسلط و شناختمان بر روی این بخش از ذهنمان بیشتر شود، عملا قدرت ذهنی و یادگیریمان هم افزایش خواهد یافت.