رفتارهای ذهن: من پادشاه ذهن هستم.

پادشاه ذهن

پیشنوشت: آنچه در ادامه خواهد آمد، نظر و باور شخصی من است و هیچ حرف و سندی، صحت و سقم این مطالب را تایید نمی کند. 

مهم نیست که یک پادشاه دانا باشد یا نادان.
مهم نیست بداخلاق باشد یا خوش‌اخلاق.
مهم نیست افسرده باشد یا شاد.
مهم نیست مستبد باشد یا باانصاف.
مهم این است که حرف، حرف اوست و در نهایت حکم او اجرا می شود.

 ذهن ناخودآگاه ما هم، حاکم و پادشاه مُلک ذهن ماست. 

کمی از پادشاهان

نه من و نه احتمالا شما، تجربه برخورد نزدیک و رودرو با یک پادشاه را نداشته‌ایم.
ولی از آنچه از کتاب های تاریخ و فیلم های تاریخی خوانده یا دیده‌ایم، باید تا حدودی خلق و خوی پادشاهان را بشناسیم.

■ می دانیم که باید به حرف های پادشاه به خوبی گوش دهیم.
■ می دانیم که مخالفت مستقیم با نظر پادشاه، عواقب خوبی در پی ندارد.
■ اگر خودسر عمل کنیم، احتمالا مورد غضب این پادشاه قرار خواهیم گرفت.

کمی از درباریان

 پادشاهان خوب می دانند که به تنهایی قادر به اداره و حکومت بر یک کشور نیستند.
به همین خاطر، دربار خود را از افراد عالم و دانا و کارکشته و کاربلد پر می‌کنند تا به آنها در امورات کشور، مشورت دهند.
تنها زمانی عنان امور را به دست این گروه می دهند که عجز و ناتوانی خود را درک کرده باشند.

 سیستم دو یا ذهن خودآگاه ما، نمادی از درباریان این حکومت است.  

کمی هم از حکومت 

درباریان تلاش زیادی به خرج ‌می‌دهند تا بخش بیشتری از حکومت ذهن را بر عهده بگیرند.
ولی شاه، کار زیادی با این داستان‌ها ندارد.
او کار خودش را می‌کند و به هر چیزی که خودش درست بداند، عمل خواهد کرد.

البته، شاه این مُلک توانمندی‌هایی دارد که در ید هیچ یک از درباریان نیست.
هیچ یک از درباریان قادر به حکومت بر این مُلک نیستند. این مُلک با این پادشاه آغاز شده و با این پادشاه هم پایان خواهد یافت.

پادشاه این مُلک، سوای توانمندی‌هایی که دارد، تصمیمات نادرست زیادی هم می‌گیرد و بعضا اشتباهات جبران‌ناپذیری مرتکب می‌شود.
درباریان، دوست ندارند این مُلک توسط تصمیم‌های ناآگاهانه شاه از بین برود.
شاه هم علاقه ای به فروپاشی مملکتش ندارد.

بهترین شکل حکومت بر این مُلک چیست؟

بالاخره روزی می رسد که درباریان می فهمند که حفظ این مملکت در همکاری و افزایش مناسبات با شاه است و بدون یاری او، کار زیادی از پیش نخواهند برد.

اولین گام بعد از درک این واقعیت، شناخت شاه است.

هر قدر ذهن خودآگاه را بیشتر بشناسیم، بر رفتار و تصمیم‌هایش تسلط بیشتری خواهیم یافت.
اگر قرار است که این میز بر خلاف میزهای دیگر به این پادشاه وفا کند، بهتر است سهمی از وقت و انرژیمان را صرف شناخت او کنیم.
باور دارم که این شناخت، پرده‌های بسیاری از نگاه ما برخواهد داشت.

گام دوم، شناخت درباریان و جایگاه آنهاست.

تنها زمانی قادر به استفاده از آموخته‌هایمان درباره شاه هستیم که جایگاه ذهن خودآگاه در حکومت بر ذهنمان را بدانیم.
مثلا این که سیستم خودآگاه ما چقدر بر سیستم ناخودآگاه نفوذ دارد و چه توانمندی هایی تنها در ید سیستم خودآگاه است.

گام سوم، تربیت شاه مطابق میل درباریان است.

حرف، حرف شاه است. این قانون حکومت است.
قرار نیست این قانون را تغییر دهیم. قرار است حرف را عوض کنیم.
حرف آخر را شاه می زند، ولی حرفی که درباریان یادش داده باشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *