نگاهی نزدیک‌تر به فاصله باور تا عمل

فاصله بین دانستن و عمل کردن

کریس آرگریس به ما نشون داد که ما الزاما به اون چیزی که ادعا میکنیم، عمل نمی‌کنیم.

دروغ رو چیز بدی می‌دونیم ولی دروغ می‌گیم. 

بهترین راه حل اختلاف رو گفتگو میدونیم در حالی که گفتگو آخرین ابزاریه که به سراغش می‌ریم. 

ممکنه ادعا کنیم که در حین رانندگی با سرعت بالا (مثلا در سرعتی بالای ۱۰۰ کیلومتر) به هیچ وجه سمت گوشی موبایل نمیریم. کم نیستند کسایی که علی‌رغم این ادعا،‌ در حین چک کردن اس‌ام‌اس تصادف کردن. 

آرگریس این موضوع رو به شکل زیبایی در قالب دو تئوری مورد دفاع و تئوری مورد استفاده توضیح میده: 

مدل مورد دفاع‌ باورهایی هستند که ادعا می‌کنیم بر اساس اونها عمل می‌کنیم. 

و مدل مورد استفاده باورهایی هستند که در شرایط واقعی بر اساس اونها رفتارمی کنیم و تصمیم میگیریم.

آشنایی با این موضوع،‌ جهش بزرگی در نگاه من به خودم و باورهام ایجاد کرد. 

امروز من هم این حقیقت رو باور دارم که همیشه بین اون چیزی که ادعا می‌کنیم، با اون چیزی که واقعا بهش عمل می‌کنیم، فاصله زیادی وجود داره. فاصله‌ای که قبلا نسبت بهش نابینا بودیم.

با قوت گرفتن این باور، امسال تصمیم گرفتم تا باورآگاهیم رو بالا ببرم.

در اولین اقدام، یه لیست از باورهای خودم تهیه کردم. یه دفتر خریدم و بالای هر صفحه از اون، یکی از این باورها رو نوشتم.
با خودم قرار گذاشته بودم لیست کارهایی که با تکیه به هر باور انجام میدم رو در صفحه مربوط به اون بنویسم. 

کارکرد دوم این دفتر این بود که این باورها رو جلوی چشمم میاورد. نمی‌خواستم زیر خرواری از افکار و دغدغه‌های مختلف، از توجه من خارج بشن.

این اقدام فرصت بیشتری برای توجه به باورها ایجاد کرد.

تا قبل از این، باورها رو به یک چشم میدیدم.

اگرچه از تفاوت شدت و ضعف باورها باخبر بودم، این تجربه وضوح بیشتری به این تفاوت‌ها بخشید.

شاید تصویر زیر این کشف جدید رو بهتر توضیح بده. 

قبلا حرف و عمل رو یکی میدیم. کریس آرگریس نشون داد که بین این دو یک فاصله وجود داره.

الان نه تنها این فاصله رو به رسمیت می‌شناسم، تبدیل شدن باور به عمل رو یک سیر تدریجی و چند سطحی می‌دونم. 

همونطور که در مدل بلوم برای یادگیری سطوح متفاوتی تعریف میشه، اینجا هم می‌تونیم برای باورها سطوح مختلفی تعریف کنیم و قوت و ضعف اونها رو اندازه بگیریم. 

در ادامه برداشت خودم از این سطوح رو ارائه میدم.

سطوح باور

به نظرم اول از همه لازمه تکلیفمون رو با خود کلمه باور روشن کنیم.

هر حرفی که از نظر ما درسته،‌ الزاما جزو باورهای ما به حساب نمیاد. 

بخش زیادی از نقل قول‌ها و جملاتی که از بزرگان می‌شنویم، چنین وضعیتی دارند. وقتی می‌خونیمشون، از نظر ما درست به نظر میرسن. ولی سهم بالایی از اونها رو نمیشه در زمره باورهای خودمون قرار بدیم. 

باورها از مشاهدات، مطالعات و تجربیات شخصی فرد حاصل میشن و نتیجه‌‌ایه که فرد از این اطلاعات استخراج می‌کنه. 

به عنوان مثال این گزاره‌ رو در نظر بگیرید: هیچکس از متوسط اطرافیانش فراتر نمیرود

ممکنه بعد از خوندن این مطلب، با خودمون بگیم که نویسنده خیلی هم بیراه نمیگه و به نظر حرف درستی میزنه.
اگه اولین باری باشه که با چنین گزاره‌ای روبرو می‌شیم، موافقت ما بیشتر به این معنیه که ما در این لحظه و بدون اینکه همه جوانب این حرف رو مورد بررسی قرار داده باشیم، موردی به ذهنمون نمیرسه که صحت اون رو نقض کنه و برای اینکه واقعا چنین حرفی رو باور کنیم، باید بررسی‌های بیشتری انجام بشه. طبیعتا این شکل از موافقت با اینکه بعد از بررسی و مطالعه و مشاهدات مختلف به چنین نتیجه‌ای برسیم،‌ متفاوته. 

اولین سطح از باورها، دستیابی به چنین نتیجه‌ایه و اصلا باور از اینجا شروع میشه. 

[پیشنهاد مطالعه بیشتر: الگوهای ذهنی ما چطور ساخته می‌شوند؟]

در سطح دوم، با فرض صحت این نتیجه، به دنبال نشونه‌های تاییدش می‌گردیم. هر چقدر اطلاعات بیشتری در تایید این فرض پیدا کنیم،‌ زودتر وارد سطح بعدی میشیم. 

فکر می‌کنم در سطح سوم، ما شروع به ابراز کلامی چنین باوری می‌کنیم و به این شکل بیشتر از قبل به این باور متعهد می‌شیم.

در سطوح قبلی، باورها بیشتر در سکوت به سر می‌برند. هنوز اعتماد ما به این نتیجه‌ها به حدی نرسیده که بخواهیم به شکل علنی اعتقادمون به اونها رو بیان کنیم. 

در این مرحله هم همچنان به دنبال نشانه‌های بیشتری از تایید این باور هستیم. 

در سطح چهارم، به باورهایی می‌رسیم که علاوه بر اینکه داد حمایت از اونها رو سرمیدیم، ارزیابی‌های اولیه رو با موفقیت پشت سرگذاشتن ولی هنوز به حدی از یقین نرسیدیم که اونها را به کار بگیریم.

این سطح رو میشه مرز ورود به وادی عمل در نظر گرفت. باوری که از این سطح عبور ‌می‌کنه، اولین گام‌ برای عملی شدن رو برداشته.

اتفاقا بسیاری از باورها پست این مرز میمونند و در همین سطح متوقف میشن. سهم بالایی از اختلاف تئوری‌های مورد دفاع و مورد استفاده ما از این جنس باورها هستند. 

کمی که جلوتر میایم، در سطح پنجم به باورهایی می‌رسیم که میشه نشون‌هایی از عمل به اونها رو مشاهده کرد. معمولا هم باور‌های این سطح، محدود به یک حوزه خاص هستند.

مثلا کسی که در بازار بورس می‌کنه، ممکنه به این باور رسیده باشه که سود و ریسک با هم رابطه مستقیم دارن. این فرد در تصمیماتش برای خرید و فروش سهام، این باور رو لحاظ می‌کنه. ولی هنوز چنین باوری وارد جنبه‌های دیگه زندگیش نشده. 

در سطح ششم باورهایی رو داریم که حوزه اثر اونها بیشتر از یک حوزه‌ رو پوشش میده. این باورها در حوزه اول قابلیت خودشون رو اثبات کردن و به واسطه اعتمادی که ایجاد شده، فرصت حضور در سایر حوزه‌ها رو هم پیدا کردن. 

در این مرحله این باور از مرحله رفتار به سطح نگرش فرد میاد و نشونه‌های اون به وضوح در تصمیمات و رفتارهای مختلفش، مشهوده.

به عنوان نمونه اگه کسی که به این باور برسه که نسبت سود و ریسک صرفا مختص بازار سهام نیست و در جای دیگه هم مصداق داره، در سایر عرصه‌های زندگی هم برخورد منطقی‌تری نسبت به ریسک نشون میده و احتمالا بیشتر از سایر افراد، آماده پذیرش ریسک‌های بزرگه.

در آخرین سطح، به باورهایی می‌رسیم که نمیشه مصداق‌ عمل نکردن به این باورها رو پیدا کرد. این باورها رو میشه جزو ارزش‌های اون فرد دونست. ارزش‌هایی که خودش و زندگیش رو با اون تعریف می‌کنه و نمیتونه حالتی رو تصور کنه که به اون بی‌توجه باشه.

مطمئنا این تقسیم‌بندی تنها دسته بندی ممکن نیست و حتی الزاما درست نیست.
این طبقه‌بندی نگاه من به این سطوح رو نشون میده. هر کس می‌تونه از تقسیم‌بندی متفاوتی استفاده کنه. هدف اصلیم از ارائه این طبقه‌بندی، به تصویر کشیدن سطوح مختلف باورها و سیر تحول اونهاست.

دستاوردهای نگاه دقیق‌تر به سطوح مختلف باور 

تا قبل از اینکه سطوح مختلف باورها در ذهنم شفاف‌تر بشه، من کل سیر تحول چندسطحی رو یک فرایند تک‌مرحله‌ای می‌دیدم. 

■ این تفکیک به من اجازه داد تا قوت و ضعف باورهام رو دقیق‌تر ببینم. 

وقتی این تفاوت قابل تشخیص نباشه، بعید نیست که نسبت به همه باورها، موضع و انتظار واحدی داشته باشیم. 

به عنوان مثال، در صفحه تعدادی از باورها در دفترچه باورهام،‌ هیچ اقدامی ثبت نشده. نقطه مقابل این باورها،‌ باوری مثل باور من به قدرت هزینه‌هاست که صفحه پر و پیمونی داره. 

وقتی نسبت به باورهام شناخت دقیق‌تری داشته باشم، نه بعضی از صفحات خالی آزارم میده و نه پر بودن بعضی از صفحات، ذوق زده‌ام می‌کنه. این شناخت من رو به واقعیت باورها نزدیک می‌کنه و به من کمک می‌کنه که انتظار واقعی‌تری از باورها در سطوح مختلف داشته باشم.

■ شناخت باورهای عمیق به ما اجازه میده در زمان اقدام بدونیم که کدوم یکی از باورهای ما قابلیت اتکای بیشتری دارند (نامه به رها: جای خالی باورها

■ وقتی بدونیم هر کدوم از باورها در چه سطحی قرار دارند، در دفاع از اونها هم به یک شکل عمل نمی‌کنیم.

مثلا وقتی باوری هنوز در حال عبور از سطوح ابتدایی باشه، نه تنها از نقض شدن این باور ترسی نداریم، بلکه از این اتفاق استقبال هم می‌کنیم.
می‌دونیم که در سطوح اولیه، هدف اصلی راستی‌آزمایی باورهاست. این احتمال هست که گرفتار باور اشتباهی شده بشیم. هر چقدر اینو زودتر بفهیم، سرمایه‌گذاری روی این باور رو در همین مرحله متوقف می‌کنیم.

■ طبقه‌بندی باورها به ما اجازه میده که سیر تحول باورها رو با دقت بیشتری رصد کنیم.

دستاورد این رصد در وهله اول به ما نشون میده که برای ارتقا سطح یک باور، چه هزینه بالایی باید پرداخت بشه. فکر کردن، دیدن،‌ گشتن و رفتن دنبال اطلاعاتی که برای ارتقا هر باور لازمه،‌ بی‌هزینه نیست.

در وهله بعدی ما رو به جایگاه باورها در نظام قضاوت‌مون آگاه‌تر می‌کنه.

وقتی بدونیم باوری که به سطوح بالا رسیده، چه مراحلی رو طی کرده،‌ چه هزینه‌هایی به پاش رفته و چه حجمی از تجربیات و مشاهدات از این باور حمایت می‌کنند، جایگاه والا باورها رو بهتر درک می‌کنیم. 

متوجه میشیم که استدلال و منطق در برابر باورهای ما، چه جایگاه نازلی دارند.

دیگه از اینکه کسی حرف منطقی سرش نمیشه و به باورهای خودش بهای بیشتری بده، به مرز انفجار نمی‌رسیم.

دیگه از دیگران انتظار نداریم که به محض شنیدن حرف‌های منطقی، به سرعت در جهت تغییر اقدام کنند.

حتی با خودمون هم مهربون‌تر میشیم و خودمون رو به خاطر کارهای بی‌منطقی که کردیم، کم‌تر شماتت می‌کنیم. 

■ کسایی که برای عملی کردن باورهاشون اقدام کردن،‌ سختی‌های این راه رو هم چشیدن. 

وقتی به این فکر میفتی که قراره کل این مسیر رو در یک مرحله طی کنی، بعید نیست از خیر برداشتن این سنگ بزرگ بگذری. (قدرت اقدامات کوچک)

طبقه‌بندی سطوح با ایجاد چندتا منزلگاه‌ در این مسیر،‌ هم از سختی راه کم می‌کنه و هم باعث لذت بخش‌تر شدنش میشه.

بعدا‌نوشت: پیرو این مطلب، به تازگی ابزار ساده‌ای برای نمایش قدرت باورها طراحی کردم که مطالعه اون هم خالی از لطف نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *