رفتارهای ذهن : مرا به رسمیت بشناس

مرا به رسمیت بشناس

کسی ذهن ناخودآگاه را جدی نمی‌گیرد
حداکثر توانمندی که از او دیده‌ایم، حس ششم است که حتی اگر درست هم باشد، اعتماد چندانی به آن نیست. 
همه‌ی کارها به نام ذهن خودآگاه تمام می‌شود و ما هم او را همه کاره ذهن می‌دانیم.

کسی که هیچ کاره باشد، مورد توجه قرار نخواهد گرفت.
پس چطور ادعا می‌کنیم که ذهن ناخودآگاه، پادشاه ذهن است؟
مگر می‌شود کسی که هیچ کاره است، پادشاه باشد؟ مگر می‌شود که پادشاه هیچ کاره باشد؟

نمی‌شود و نیست.
کسی که پادشاهی می‌کند، ذهن ناخودآگاه است. 

برایش مهم نیست که ما چه کسی را پادشاه صدا می‌کنیم.
حرف حرف اوست. ابزار و قدرت زیادی هم برای نشاندن حرفش به کرسی دارد.
حتی اگر حرف خودش به کرسی نشیند، خوب بلد است که اجازه به کرسی ننشستن حرف ذهن خودآگاه را هم ندهد.

وقتی دلتان بستنی می‌خواهد، امریست که ذهن ناخودآگاهتان صادر کرده است.
وقتی دلتان می‌گیرد، باز هم به امر ذهن ناخودآگاه بوده.
وقتی قصد انجام یک کار سخت دارید، این ذهن ناخودآگاه است که دوست دارد از انجام آن شانه خالی کند. 
وقتی قصد مطالعه دارید و به دو خط نرسیده، خوابتان می‌گیرد، این ذهن ناخودآگاه است که امر به خواب داده.

وقتی کمی‌بیشتر دقت می‌کنیم، می‌بینیم که ذهن خودآگاه اختیار چندان زیادی هم ندارد، زیادی تحولیش گرفته بودیم. (ناگفته نماند که تحویلی هم هست ولی به وقتش)

ذهن ناخودآگاه، ناخودآگاه است.

نمی‌فهمیم کی و کجا و چطور؟
ناخودآگاه، شگرد این پادشاه است.

بی‌احترامی‌ و نادیده گرفتن خواسته‌ها و اوامر او، مستوجب تنبیه است و ما هم هزینه این تنبیه را می‌پردازیم بی‌آنکه بفهمیم تنبیه به فرمان پادشاه بوده است.

وقتی افسرده می‌شوید، احتمال یا کاری انجام داده اید که به مذاجش خوش نیامده و یا خواسته‌اش را برآورده نکرده اید.
وقتی دلتان می‌گیرد، احتمالا خوب به حرف ذهن ناخودآگاه گوش نکرده‌اید که این تنبیه را برای شما انتخاب کرده.
قبلا فکر می‌کردیم افسردگی یک اتفاق است، یک بیماری است. ولی خوب است بدانیم که افسردگی عموما یکی از همین حربه‌های ذهن ناخودآگاه است.

تا زمانی که ذهن ناخودآگاه را به رسمیت نشناسیم، به حرف‌ها و رفتارش گوش ندهیم و اخلاقش را یاد نگیریم، هر آن ممکن است به شکلی رنجش خاطر او را موجب شویم و در آن صورت هم باید منتظر این تنبیه‌های گاه و بیگاه او باشیم.

ذهن ناخودآگاه را جدی بگیریم

دیدیم که ذهن ناخودآگاه تمایل زیادی به تغییر ندارد.
هر ضربی که ذهن خودآگاه بر طبل تغییر می‌زند، ضربیست که بر طبل جنگ با ذهن ناخودآگاه می‌کوبد و مصداقی از نادیده گرفتن ذهن ناخودآگاه. 
هر اقدامی که بدون توجه به حضور و اثر ذهن ناخودآگاه صورت گیرد، آتش جنگی را می افروزد که هزینه‌اش را خودمان خواهیم پرداخت.

جنگ، راه حل این مساله نیست.

مسیر ختم این قائله از مذاکره می‌گذرد.
اولین گام هم در مذاکره، به رسمیت شناختن طرف مذاکره، داشته‌ها و قدرت اوست.

مرا به رسمیت بشناس ، این تنها راه توست. 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *