در دادگاه حکم بر برائت است.
برای اینکه کسی متهم شود، باید ثابت کنیم که او مجرم است.
در میدان ذهن هم، حکم بر فراموشی است.
اطلاعات به محض ورود به ذهن، سفر خود به مقصد فراموشی را آغاز میکنند.
اگر قصد ماندگار کردن این اطلاعات را داشته باشیم، باید برخلاف این حکم اقدام کنیم.
عقیده و پنداشت عمومی (Conventional Wisdom) درباره یادگیری و ذخیره اطلاعات برخلاف این ادعا است.
از نظر عموم مردم، حکم بر ماندگاری است و فراموشی یک استثنا به حساب میآید.
وقتی چیزی را فراموش میکنیم، ناراحت میشویم. همه انتظار داریم که همه چیز را به یاد داشته باشیم.
علاقه ای به مستندسازی نداریم و از حافظه خود انتظار داریم که همه اتفاقات را به خاطر بسپرد.
عموما (حتی بدون اینکه آگاهانه از آن مطلع باشیم) حکم را بر ماندگاری میدانیم و بر اساس آن هم عمل میکنیم.
در ادامه از استعارهای برای توصیف بهتر این مفهوم کمک میگیرم.
استعاره جاده و افق فراموشی
یک جاده مستقیم مسطح را در نظر بگیرید.
شما در میانه این جاده ایستادهاید و جاده هم از همان جایی که شما هستید، شروع میشود.
ماشینها سفر خود را از کنار شما آغاز میکنند.
هر ماشین سرعت متفاوتی دارد ولی هیچ یک از آنها در این مسیر متوقف نمیشود
هرچه فاصله ماشینها از شما بیشتر میشود، تشخیص جرئیات آنها هم سخت تر میشود
البته هر چه ماشینی بزرگتر باشد، تشخیص جزئیات آن نسبت به ماشینهای کوچکتر (حتی در فواصل دورتر) راحتتر است.
با نزدیک شدن و عبور ماشینها از افق، آنها تماما از دید شما محو میشوند.
ذهن را به منزله فردی در نظر بگیرید که در میانهی همین جاده ایستاده است.
اطلاعاتی که وارد ذهن میشوند، نقش همان ماشینهایی را دارند که در این مسیر شروع به حرکت میکنند.
افق این جاده، فراموشی نام دارد و همه اطلاعاتی که وارد ذهن میشوند، رو به مقصد فراموشی دارند.
هر قدر زمان بیشتری از ورود اطلاعات به ذهن میگذرد، آنها بیشتر به افق فراموشی نزدیک میشوند و با نزدیک تر شدن آنها به مقصد فراموشی، تشخیص آنها سختتر میشود.
اطلاعات بزرگتر به نسبت اطلاعات کوچک تر، مدت بیشتری در تیررس نگاه ما میمانند.
در نهایت پس از عبور اطلاعات از خط افق، بازیابی آنها بسیار دشوار میشود.
در صورتی که اقدام خاصی بر روی این اطلاعات صورت نگیرد، باید انتظار سرنوشت مشابهی برای آنها داشته باشیم. سرنوشتی به نام فراموشی.
این در حالیست که ما از ذهنمان انتظار داریم اطلاعات ورودی را به شکل نظاممندی ذخیره کند تا در زمان نیاز، به سادگی قابل بازیابی و استفاده باشند.
ولی ذهن کاری به انتظار ما ندارد و همه اطلاعات را راهیِ مقصد فراموشی میکند، مگر آن که خلاف آن اقدامی صورت بگیرد.
پس صرف ورود اطلاعات به ذهن، الزامی برای ذخیره آنها به شکلی نیست که به سادگی هم بازیابی شوند.
باید کاری کنیم تا دادههای ورودی به سرنوشت محتوم فراموشی دچار نشوند.
ایجاد ارتباط بین آموختهها در بستر زمان
یکی از راههای ماندگار کردن آموختهها، ایجاد ارتباط بین آموختهها و ساخت مجموعههای بزرگتر از دادههاست.
هر قدر اطلاعات به هم ارتباط بیشتری داشته باشند، آنها تشکیل مجموعه بزرگتری را میدهند و اطلاعات بزرگتر هم نسبت به بستههای کوچک اطلاعاتی، رویت پذیرتر هستند.
یکی از روشهای ارتباط بین آموختهها، ارتباط آنها در بستر زمان است. چیزی که یادگیری از طریق تکرار را ممکن میکند.
به محض ورود یک داده به ذهن ما، سفرش به سمت فراموشی آغاز میشود.
در صورتی که قبل از خارج شدن آن از افق دید موثرمان، مجددا آن را مرور کنیم، پلی بین این دو برقرار خواهد شد. پلی به اندازه فاصله زمانی دریافت اولیه و مرور.
هر قدر طول این پل طولانیتر باشد، اندازه مجموعهای که ساخته میشود هم بزرگتر خواهد شد.
در نتیجهی تکرار و مرور مجدد، یک بسته متشکل از این دو داده با پلی زمانی به اندازه فاصله زمانی مرور مجدد ایجاد خواهد شدکه نسبت به هر یک از دادههای اولیه بزرگتر است.
این مجموعه مجددا سفرش را به سمت افق فراموشی آغاز میکند و با بزرگتر شدن آن، زمان بیشتری در افق دید موثر ما باقی خواهد ماند.
تفسیر روش لایتنر با استعاره جاده و افق فراموشی
روش لایتنر ادعا میکند در صورتی که در فواصل یک ساعت، یک روز، ۴ روز، ۸ روز، ۱۶ روز و ۳۲ روز داده ای را مرور کنید، این اطلاعات در ذهن شما ماندگار خواهند شد.
با هر بار مرور در این بازهها، شیب نمودار فراموشی کاهش مییابد و بعد از طی یک دوره کامل، اطلاعات ماندگار میشوند.
اعدادی که برای روش لایتنر انتخاب شده اند، چه چیزی را نشان میدهند؟
روش لایتنر، یک روش تجربی است.
یعنی فواصل زمانی پیشنهادی برای مرور، از طریق مشاهده و تجربه به دست آمده اند.
همانطور که در بالا اشاره شد، تنها زمانی بین داده اولیه و مرور مجدد آن ارتباط برقرار میشود که داده اولیه از افق دید موثر ما خارج نشده باشد.
در نتیجه میتوانیم فواصل زمانی پیشنهادی برای مرور در روش لایتنر را به عنوان حداکثر زمان ماندگاری اطلاعات در افق دید موثرمان در نظر بگیریم.
مطابق این زمانها، وقتی دادهی برای اولین بار به ذهن ما وارد میشود، به طور میانگین تنها تا یک ساعت در محدوده دید ماست و هر قدر این زمان طولانیتر شود، امکان تشخیص جزئیات این داده برای ما کمتر میشود.
وقتی تا قبل از یک ساعت، اطلاعات اولیه را مجددا مرور میکنیم، بین این دادهها ارتباطی برقرار میشود و مجموعه بزرگتری را تشکیل میدهند.
این مجموعه، زمان بیشتری (در حدود یک روز) در دامنه دید موثر ذهن ما قرار دارد و در صورتی که تا قبل از این زمان، مرور مجددی داشته باشیم، این مجموعه باز هم بزرگتر میشود و میتواند مدت زمان بیشتری در محدود دید موثر باقی بماند (۴ روز)
این روال به همین شکل ادامه پیدا میکند و با مرور مجدد در فواصل زمانی پیشنهادی، این مجموعه به حدی بزرگ میشود که در دورترین فاصلهها هم، قابل تشخیص است.
در روش لایتنر تنها از زمان و تکرار مجدد برای ایجاد ارتباط و بزرگتر کردن بستههای اطلاعاتی استفاده میشود. در حالی که به روشهای دیگری هم میتوان این ارتباط را ایجاد کرد.
در مطالب بعدی به روشهای دیگر ارتباط بین دادهها و اهمیت آن خواهیم پرداخت.