ذهن ناخودآگاه را کمی بیشتر جدی بگیریم

در مطلب منطق یعنی: کدام کفه سنگین‌تر است؟ به این نکته اشاره شد که ناظر، نقش تعیین کننده‌ای در تشخیص منطقی یا غیرمنطقی بودن یک تصمیم دارد.

وقتی در حال ارزیابی یک موقعیت و یا یک تصمیم یکسان توسط دو ناظر یا دو فرد متفاوت هستیم، نباید انتظار نتیجه یکسانی را داشته باشیم.
قرار نیست تصمیم که از نظر من یا شما منطقی است، از نظر فرد دیگری هم منطقی به نظر برسد.

از طرفی برای ریشه‌یابی این تفاوت، نباید به دنبال بازتعریف و یا نقض تعریف منطق و تصمیم منطقی باشیم.

تصمیم منطقی، تصمیمی‌ است که کفه سود در آن سنگین‌تر از کفه هزینه باشد.

تعریف منطق، هیچ گاه نقض نمی‌شود و همیشه کفه سنگین‌تر، پایین ‌می‌ایستد.

در نتیجه برای درک علت تفاوت تصمیم‌های افراد در موقعیت‌های یکسان، باید شیوه ارزش‌گذاری افراد از سود و هزینه را مورد بررسی قرار دهیم.

مشاهده این تفاوت در بین افراد مختلف، تا حدودی قابل درک است.
افراد مختلف، ویژگی‌ها، نیازها، خواسته‌ها، توانمندی‌ها، استعدادها، تمایلات و مدل ذهنی متفاوتی دارند و دیدن تصمیمات متفاوت یا متضاد، قابل انتظار است.

این تفاوت‌ها زمانی جالب توجه ‌می‌شوند که بین ذهن ناخودآگاه و خودآگاه بروز نمایند.

ذهن ناخودآگاه و ذهن خودآگاه ما مثل دو ناظر متفاوت هستند

ما هر روز در حال مشاهده اختلاف نظر‌های شدید بین ذهن ناخودآگاه و ذهن خودآگاه هستیم.
ذهن ناخودآگاه تصمیم به انجام کاری ‌می‌گیرد ولی ذهن خودآگاه آن را تصمیمی‌ منطقی و درست نمی‌داند.

مثلا در زمان عصبانیت، دوست داریم پرخاش شدیدی از خودمان نشان دهیم ولی ذهن خودآگاه با دوراندیشی، عواقب خوبی برای این تصمیم نمی‌بیند و با آن به مخالفت ‌می‌پردازد.

بعضا هم ذهن خودآگاه تصمیمی‌‌ می‌گیرد که با مخالفت شدید ذهن ناخودآگاه روبرو ‌می‌شود.

وقتی به یکباره تصمیم ‌می‌گیریم عادت‌های بد خود را ترک کنیم، در هر لحظه با مخالفت‌ها و کارشکنی‌های ذهن ناخودآگاه روبرو ‌می‌شویم.

در مطلب انگار ما دو نفریم، به تعریف ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه یا همان سیستم یک و سیستم دو پرداختیم.

دیدیم که وقتی از ذهن ناخودآگاه و ذهن خودآگاه حرف ‌می‌زنیم، انگار در حال حرف زدن از دو فرد مختلف هستیم. با وجود اینکه چنین تفکیکی به صورت فیزیکی در ذهن ما وجود ندارد و ما تنها از این مدل فرضی برای درک بهتر ذهن و وکارکرد آن استفاده ‌می‌کنیم).

ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه، مثل دو فردی هستند که ویژگی‌ها و اصول متفاوتی با هم دارند و به واسطه همین تفاوت‌ها، بایستی انتظار تصمیمات متفاوتی از آنها را داشته باشیم.

هر یک از این ناظرها، اصول مختص خود را دارند و بر اساس همین اصول، سود و هزینه تصمیمات را ارزش گذاری ‌می‌کنند تا در ترازوی منطق، آنها را با هم مقایسه کنند و تصمیم بگیرند.

همانطور که قبلا هم اشاره شد، تعریف ما از منطق، هیچ گاه نقض نمی‌شود و برای درک تفاوت نتیجه تصمیم‌ها، باید به تفاوت شیوه ارزش‌گذاری سود و هزینه توسط هر ناظر توجه کنیم.

اکثر ما تا اندازه زیادی ذهن خودآگاه و اصول تصمیم گیری او را ‌می‌شناسیم.
در نتیجه برای درک تفاوت اصول و ارزش‌گذاری سود و هزینه تصمیم‌ها از نظر ذهن ناخودآگاه و ذهن خودآگاه، لازم است تا توجه بیشتری به ذهن ناخودآگاه داشته باشیم که معمولا از توجه به آن غافلیم.

نادیده گرفته شدن ذهن ناخودآگاه

ما معمولا ذهن ناخودآگاه را نادیده ‌می‌گیریم و کل ذهن را همان ذهن خودآگاهی در نظر ‌می‌گیریم که به صورت آگاهانه تصمیم ‌می‌گیرد.
همه چیز را بر اساس اصول او ارزش‌گذاری ‌می‌کنیم و همه چیز را با ترازوی ذهن خودآگاه مورد سنجش و ارزیابی قرار می‌دهیم. اصولی که بیشتر بر پایه دلیل و برهان است.

حتی اگر کمی هم به ذهن ناخودآگاه توجه داشته باشیم، فرض ‌می‌کنیم که ذهن ناخودآگاه هم کفه‌های تصمیم گیری ترازوی خود را مشابه ذهن خودآگاه پر ‌می‌کند

با نادیده گرفتن ذهن ناخودآگاه، عملا خواسته‌ها و تمایلات او را هم در زمان این سنجش وارد نمی‌کنیم.

در تصمیمات مهم، کمتر به ذهن ناخودآگاه توجه داریم

بسیاری از تصمیمات مهمی‌ هم که ‌می‌گیریم، از طریق ذهن خودآگاه است.

از طرفی بین آنچه ذهن ناخودآگاه مطلوب یا نامطلوب ‌می‌داند با آنچه برای ذهن خودآگاه خوشایند یا ناخوشانید است، تفاوت‌های زیادی وجود دارد.

مثلا ممکن است تجربه ای برای ذهن ناخودآگاه احساس خوبی ایجاد کند ولی چون این احساس لذت برای ذهن خودآگاه قابل درک نبوده، در زمان ارزیابی آن را در معادلات خود وارد نکند.

ولی باید به این موضوع توجه ویژه ای داشته باشیم که ذهن ناخودآگاه پادشاه ذهن است و اگر تصمیماتی که با ذهن خودآگاه ‌می‌گیریم بر خلاف اصول و خواسته‌ها و تمایلات ذهن ناخودآگاه باشد، با مخالفت‌ها و کارشکنی‌های او مواجه خواهیم شد.

کم‌هزینه‌ترین راه برای جلوگیری از این مخالفت‌ها، اتخاذ تصمیماتی است که موجب همراهی ذهن ناخودآگاه و ذهن خودآگاه و ایجاد هم‌افزایی شود.
برای اینکه بتوانیم این هم‌افزایی را افزایش دهیم، بایستی هر چه بیشتر اصول ذهن ناخودآگاه را بشناسیم.

  

رمزگشایی از مکانیزم ذهن ناخودآگاه

ذهن ما به عنوان ماشین جمع آوری تجربه عمل ‌می‌کند.
بعد از هر اقدا‌می و مشاهده نتیجه آن، آن را در یکی از دسته‌های کلی مطلوب یا نامطلوب قرار ‌می‌دهیم.
بعد از مدتی مجموعه‌ای از اقدامات را ‌می‌شناسیم که ما را خوشحال ‌می‌کنند و مجموعه دیگری را هم برای اقدامات ناراحت کننده یا نامطلوب گردآوری کرده‌ایم.

دوست داریم تا هر چه بیشتر اقدامات خوشحال کننده را تکرار کنیم و از اقدامات نامطلوب دوری بورزیم.
کمتر سراغ ریشه‌یابی علت درونی مطلوب یا نامطلوب نام گرفتن یک فعالیت ‌می‌رویم.
کمتر به الگوهای مشترک موجود در اقدامات خوشحال کننده یا ناراحت کننده توجه ‌می‌کنیم.

اقدام و نتیجه را مشاهده ‌می‌کنیم ولی معمولا اطلاع دقیقی از جزئیات نداریم. اینکه چه چیزی در نتیجه اقدام ما بوده که ما را خوشحال یا ناراحت کرده است؟

مثلا ‌می‌دانیم که سفر حالمان را خوب ‌می‌کند ولی نمی‌دانیم علتش چیست.

می‌دانیم گپ زدن با دوستان برای ما لذت بخش است ولی از دلیل اصلیش بی‌خبریم یا چندان برای ما مهم نیست.

شاید کتاب خواندن برای ما جذاب نباشد و از دیدن کسانی که کتاب خوان هستند، تعجب کنیم.

رمزگشایی از علت مطلوب یا نامطلوب بودن یک فعالیت، قد‌می در شناخت بهتر و بیشتر ذهن ناخودآگاه است.

ذهن ناخودآگاه، من درونی ماست.

ذهن ناخودآگاه ما کسی است که شادی و ناراحتی واقعی را تجربه ‌می‌کند و در نهایت اعلام ‌می‌کند که اقدا‌می مطلبوب یا نامطلوب است.
بنیاد ذهن ناخودآگاه ما بر اساس احساس و تجربه بنا شده است.
احساس واقعی ما در هر تجربه، در هر لحظه و در هر موقعیت ملاک یادگیری و اقدام ذهن ناخودآگاه است.
ذهن ناخودآگاه معادله و فرمول نمی‌شناسد. تنها چیزی که ‌می‌شناسد، حس درونی است.
بر اساس احساسات یاد ‌می‌گیرد و بر اساس همان‌ها هم اقدام ‌می‌کند.
بر اساس همین آموخته‌ها هم ما را به تکرار مجموعه‌ای از اقداماتِ مطلوب ترغیب ‌می‌کند و از رفتن به سمت گروه دیگری از فعالیت‌ها برحذر ‌می‌دارد.

وقتی تنها اطلاعات ما از یک فعالیت، تنها حس نهایی یا مطلوب یا نامطلوب نبودن آن باشد، مثل این است که نتیجه ارزیابی سود و هزینه آن بر اساس ترازوی ذهن ناخودآگاه را به ما گفته باشند.

ولی وقتی به رمزگشایی از علت آن ‌می‌پردازیم، متوجه ‌می‌شویم که  ذهن ناخودآگاه در کفه سود و هزینه ترازوی خود چه چیزهایی قرار ‌می‌دهد  و با موشکافی بیشتر شاید به اصولی که برای ارزش‌گذاری هر یک از آنها به کار ‌می‌برد، پی ببریم.

شناخت این اصول ساده نیست

در صورتی که اصول ارزش‌گذاری ذهن ناخودآگاه را به طور کامل بدانیم، قدرت تسلط خیره کننده‌ای بر خود و دیگران خواهیم داشت.

این شناخت تنها با توجه آگاهانه و مستمر به دست می آید.

تنها با توجه آگاهانه ممکن است متوجه شویم که ذهن ناخودآگاه واقعا از چه چیزهایی خوشش ‌می‌آید و چه چیزهایی او را ناراحت ‌می‌کند یا اینکه چه الگویی بین این اقدامات مطلوب یا ناخوشایند وجود دارد.

در مطلب بعدی، به تعدادی از باورهای خودم درباره اصول ارزش‌گذاری ذهن ناخودآگاه خواهم پرداخت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *