اصول ارزش‌گذاری ذهن ناخودآگاه

پیش نوشت یک: این مطلب، ادامه‌ی بحثِ ذهن ناخودآگاه را کمی بیشتر جدی بگیریم است و مناسب است که پس از خواندن بخش اول، خوانده شود.
پیش نوشت دو: برای خوانندگانی که پیش نوشت اول را چندان جدی نگرفتند


وقتی از ذهن ناخودآگاه و ذهن خودآگاه حرف ‌می‌زنیم، انگار در حال حرف زدن از دو فرد یا دو ناظر مختلف هستیم. هر یک از آنها، اصول مختص خود را دارند و بر اساس همین اصول، سود و هزینه تصمیمات را ارزش‌گذاری ‌می‌کنند و تصمیم می‌گیرند.

تفاوت در اصول و ارزش‌گذاری هم، منجر به انتخاب‌های متفاوتی از جانب هر کدام می‌شود.


برای درک علت انتخاب‌های متفاوت ذهن ناخودآگاه و ذهن خودآگاه، باید شیوه ارزش‌گذاری سود و هزینه هر یک از آنها را مورد توجه قرار دهیم.


اکثر ما تا حد خوبی ذهن خودآگاه و اصول تصمیم گیری او را ‌می‌شناسیم.
در نتیجه برای درک این تفاوت‌ها لازم است توجه بیشتری به ذهن ناخودآگاه داشته باشیم.

ذهن ناخودآگاه را کمی بیشتر جدی بگیریم

در این مطلب قصد دارم تا باورهای خودم درباره اصول و معیارهای ذهن ناخودآگاه و شیوه ارزش گذاری ذهن ناخودآگاه از سود و هزینه تصمیمات را مورد بررسی قرار دهم.

اگرچه بسیاری از این باورها را جداگانه و در قالب رفتارهای ذهن تشریح کرده‌ام، احساس کردم دیدن آنها در یک جا و تحت این عنوان، اثرگذاری بیشتری داشته باشد. در ادامه به تعدادی از این باورها اشاره خواهم کرد:

اصول ارزش‌گذاری ذهن ناخودآگاه

فشار ذهنی

هر قدر فشار ذهنی یک فعالیت بیشتر باشد، کفه هزینه در ترازوی منطق تصمیم گیری ذهن ناخودآگاه، سنگین تر خواهد شد.

در مطلب رفتارهای ذهن: من تنبلم به طور مفصل به این موضوع پرداخته شد و دیدیم که ذهن ناخودآگاه ما تمام تلاش خود را می‌کند تا از قرار گرفتن در موقعیت‌های پرفشار دوری کند.

ابهام و ناآگاهی نمونه‌ای از پرفشارترین فعالیت‌ها برای ذهن به حساب می‌آیند و فعالیت‌های آشنا مثل عادت‌ها و روتین‌های روزانه، جزو فعالیت‌های کم فشار هستند.

یکی از دلایل بی تمایلی ذهن ما به تغییر، همین فشار ذهنی تغییر و هزینه بالای آن از نظر ذهن ناخودآگاه است.

وقتی قصد تغییر داریم، یعنی قرار است ذهن ما موقعیت‌ها آشنا و عادت‌های خود را کنار بگذارد و وارد محیطی جدید و ناآشنا شود.

ذهن ناخودآگاه برای فشار ذهنی، هزینه زیادی قائل است و به همین جهت کفه هزینه را سنگین می‌کند. نتیجه سنگین شدن کفه هزینه برای تصمیماتی از جنس تغییر، عموما به شکل تصمیم به حفظ وضعیت فعلی و بی تمایلی به تغییر خواهد بود.

مطلبی که از منظر دیگری تحت عنوان رفتارهای ذهن: من تغییر را دوست ندارم مطرح شد.

ذهن ناخودآگاه تنها زمانی اجازه تغییر را می‌دهد که سود مورد انتظارش بسیار زیاد باشد و بتواند کفاف هزینه سنگین تغییر را بدهد.

نزدیک بینی

در نتیجه نزدیک بینی، ذهن ناخودآگاه سود و هزینه تصمیمات را در لحظه فعلی مورد ارزیابی قرار می‌دهد.
این در حالیست که در زمان تصمیم گیری با ذهن خودآگاه، معمولا تصمیم را در یک بازه (از لحظه فعلی تا آینده) مورد بررسی قرار می‌دهیم.

این مثال را در نظر بگیرید:
ذهن ناخودآگاه، لذت آنی پرخوری را بسیار بالا در نظر می‌گیرد. ولی ذهن خودآگاه با در نظر گرفتن اثرات پرخوری در آینده، از این تصمیم حمایت نمی‌کند.

نتیجه جدال بین ذهن ناخودآگاه و ذهن خودآگاه، مشخص می‌کند که در نهایت چه گزینه‌ای انتخاب خواهد شد.

در نتیجه هر انتخابی که پاداش را سریع‌تر تامین کند، از نظر ذهن ناخودآگاه مطلوب‌تر خواهد بود و کفه سود را سنگین‌تر می‌کند.

ذهن ناخودآگاه پاداش در لحظه فعلی را بسیار ارزشمندتر از پاداش در آینده می‌داند. هر قدر که وعده پاداش در زمان دورتری باشد، ارزش آن را کمتر در نظر می‌گیرد.

دوست دارد نتیجه کارها را در زودترین زمان ممکن ببیند و به همین جهت  از به اتمام رساندن کارها لذت می‌برد.  


 دریافت بازخورد از نتیجه یا پیشرفت  هم به شکل دیگری نزدیک‌بینی ذهن ناخودآگاه را ارضا می‌کند.

وقتی در حال انجام فعالیتی هستیم که دستاورد نهایی آن در بلند مدت به دست خواهد آمد، دریافت بازخورد از پیشرفت، برای ذهن ناخودآگاه آرام بخش است.

اختیاری یا اجباری بودن

هر قدر سهم اختیار و انتخاب در یک تصمیم بیشتر باشد، ذهن ناخودآگاه هزینه کمتری برای انجام آن در نظر می‌گیرد.

ذهن ناخودآگاه ما به شدت از اینکه دستور بگیرد، بیزار است. او پادشاه ذهن است و به رسمیت نشناختنش هزینه زیادی در پی دارد.

ذهن خودآگاه معمولا توجهی به این موضوع ندارد و بارها و بارها خاطر ذهن ناخودآگاه را با تصمیم‌ها و رفتار خودش مکدر می‌کند.

به همین دلیل انجام فعالیت‌هایی که دوستشان داریم، از نظر ذهن ناخودآگاه انرژی کمتری از ما می‌گیرند و بالعکس.

تفاوت فردی که ۳۰ سال به فعالیتی پرداخته که دوست نداشته با فردی که ۳۰ سال در حرفه مورد علاقه خود فعالیت کرده، هزینه سنگینی روحی و روانی است که در طی این مدت به ذهن ناخودآگاه او تحمیل شده است.

ارزش‌گذاری بر اساس تجربه

ذهن ناخودآگاه میزان هزینه و سود فعالیت‌ها را بر اساس آنچه که خودش تجربه کرده، ارزش‌گذاری می‌کند نه بر اساس آنچه دیگران می‌گویند یا از حل معادلات ریاضی و منطقی به دست می‌آید.

در مطلب ذهن حساب و کتاب خودش را دارد و همچنین مطلب رفتارهای ذهن: باید خودم تجربه کنم، به اهمیت تجربه در نظام تصمیم گیری ذهن ناخودآگاه اشاره شد.

ذهن ناخودآگاه بیشترین اعتماد را به تجربه‌های شخصی خود دارد و در هر زمان که نیاز به تصمیم گیری سریع باشد، ذهن ناخودآگاه به تجربه‌های خودش مراجعه می‌کند.

دلیل دیگر دوری گزیدن ذهن ناخودآگاه از ابهام و ناآگاهی، همین نکته است.
وقتی تجربه انجام کاری را نداشته باشیم، ذهن ناخودآگاه هزینه بسیار بالایی برای آن در نظر می‌گیرد و تنها پس از تجربه است که می‌تواند مقدار آن را تعدیل و اصلاح کند.

از طرفی ارزش‌گذاری بر اساس تجربه، رویکرد کاراتری است
چرا که این رویکرد، هزینه و سود شخصی‌سازی شده انجام یک فعالیت را مشخص می‌کند و برآیند همه ویژگی‌های یک فرد در آن لحاظ شده است.

درک توصیفی و ناپیوسته از هزینه و سود

ذهن ناخودآگاه، استراتژی تنبلی را کاملا جدی می‌گیرد و برای کنار آمدن با محدودیت منابعی که در اختیار دارد، مجبور است ساده سازی کند.

به همین دلیل ، نموداری پیوسته از ارتباط میان میزان مصرف منابع و هزینه آنها ندارد.

ذهن ناخودآگاه به جای شاخص‌های عددی، از شاخص‌های توصیفی و غیردقیق برای ارزش‌گذاری سود و هزینه استفاده می‌کند.

به عنوان مثال، از نظر ذهن ناخودآگاه، فشار ذهنی یک فعالیت یا ناچیز است، یا متوسط و یا شدید. البته ممکن است به جای سه عبارت، از ۵ تا ۱۰ عبارت توصیفی برای تقسیم‌بندی شدت هزینه‌ها استفاده کند ولی چیزی که مهم است، توصیفی و ناپیوسته بودن این شاخص‌هاست.

مثلا اگر شدت فشار ذهنی را بین ۰ تا ۱۰۰۰ در نظر بگیریم، ذهن ناخودآگاه فشار ذهنی ۰ تا ۱۰ واحد را در گروه ناچیز قرار می‌دهد.
احتمالا فشار ذهنی ۲۰۰ تا ۱۰۰۰ هم در گروه شدید قرار می‌گیرد و ذهن ناخودآگاه در برخورد با آنها رفتار مشابهی بروز می‌دهد.
شاید بتوان یکی از علل اثربخش بودن استراتژی کالباسی را در همین ویژگی ذهن ناخودآگاه جستجو کرد. جایی که ذهن ما هزینه‌ها و امتیاز‌های کوچک را نادیده می‌گیرد و در ارزیابی درست آنها دچار مشکل می‌شود.

مطلب مرتبط: [ استراتژی کالباسی- متمم ]


لیست بالا کامل نیست و نباید آن را به عنوان فهرستی جامع از اصول ارزش‌گذاری ذهن ناخودآگاه در نظر گرفت.
آنچه مطرح شد، باورهای شخصی من درباره ذهن ناخودآگاه است و به مرور آن را تکمیل خواهم کرد.

ذهن ناخودآگاه مثل یک جعبه سیاه است و هنوز هم بسیاری از اصول این جعبه ناشناخته است.
به باور من هر قدر که شناخت بیشتری بر این جعبه سیاه داشته باشیم، تسلط بالایی بر رفتار خود و دیگران خواهیم داشت.
شناخت این اصول به ما اجازه می‌دهد تا با مهندسی تصمیم‌ها، از پس مخالفت‌های این پادشاه بلامنازع ذهن برآییم.

ما گزینه‌ها و تجربیات را بر اساس تجربه خود، به گروه‌های خوب و بد تقسیم می‌کنیم و به دنبال تکرار تجربیات خوب و دوری از تجربیات بد هستیم.

ولی برای خلق تجربه‌های جدید و لذت بخش، پیش از آنکه آنها را تجربه کنیم، نیاز به شناخت بیشتری از اصول ذهن ناخودآگاه داریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *