نزدیک‌بینی بی‌تناسب

نزدیک‌بینی بی‌تناسب

دقت کردین وقتی از چیزی از نزدیک عکس می‌گیرید بزرگتر به نظر میاد؟

اگه کل شناخت ما از این شی صرفا به همین یک عکس محدود بشه، بعید نیست که درباره اندازه واقعی هم با توجه به این عکس قضاوت کنیم. این خطا وقتی تشدید میشه که به علت نزدیکی بیش از حد، هیچ شی دیگه‌ای فرصت حضور در قاب تصویر رو پیدا نکنه. 

ما کوچیکی و بزرگی رو در تناسب با سایر اجسام و اشیا درک می‌کنیم. چیزی به اسم اندازه مطلق نداریم. اگه فرصت مقایسه رو از ما بگیرند،‌ به هیچ وجه نمی‌تونیم اندازه واقعی اشیا رو درک کنیم.

همین اواخر در یک خرید اینترنتی دچار این خطا شدم.

می‌خواستم یه تخته شاسی A4 بخرم. از بین گزینه‌های مختلف،‌ یه مورد نظرم رو جلب کرد. عکس محصول رو نگاه کردم. تقریبا همه ویژگی‌هایی که من می‌خواستم رو داشت. 
خریدم رو نهایی کردم و منتظر ارسال شدم.

تخته شاسی‌ای که به دستم رسید، اونی نبود که من سفارش داده بودم. من سایز A4 می‌خواستم ولی اینی که رسیده بود، A3 بود.

اول فکر کردم که اشتباه از سمت فروشنده است.
رفتم و جزئیات محصول رو چک کردم و فهمیدم که اشتباه از جانب خودم بوده. البته خیلی هم بی‌تقصیر نبودم. 
هیچ جایی در عنوان محصول به اندازه اون اشاره نکرده بود و برای فهمیدن اندازه حتما باید به بخش توضیحات مراجعه می‌کردی.

عکسی که من از محصول دیدم،‌ تک و تنها تو یه بک گراند سفید گذاشته بودن. کلا همون یه عکس بود.
گرفتار همون خطایی شدم که بالا بهش اشاره کردم.

چالش مشابهی رو موقع خرید برچسب داشتم. 

شما می‌تونید از عکس زیر سایز برچسب رو تشخیص بدین؟

البته این مشکل بعد از اینکه وارد صفحه محصول شدم، مرتفع شد. 

عکسای دیگه‌ای هم از محصول بود که اجازه میداد به سرعت یک درک تصویری از اندازه برچسب در ذهن شکل بگیره. 

اندازه دست و انگشت برای ما آشناست. وقتی برچسب رو در دست کسی ببینیم، دیگه مشکلی در تشخیص اندازه‌اش نخواهیم داشت.

این خطا مختص عکس یا بینایی نیست. 

هر جا که با نسبت و تناسب سروکار داشته باشیم و مرجعی نداشته باشیم که بتونیم به وسیله اون مقیاس تناسب رو تشخیص بدیم، وقوع این خطا کاملا قابل انتظاره.

این خطا یکی از تبعات نزدیک‌بینی. ‌
خیلی وقتها این خود ما هستیم که باید قاب تصویر رو بزرگتر کنیم و مرجع بهتری برای مقایسه جستجو کنیم.
دوست دارم اسم این خطا رو نزدیک‌بینی بی‌تناسب بزارم تا هم ریشه اون در ذهنم بمونه و هم نتیجش.

این خطا در حوزه‌های دیگه‌ میتونه هزینه‌های خیلی بالاتری رو به ما تحمیل کنه.

یادمه اولایل که تازه با متمم آشنا شده بودم، هر درسی که می‌خوندم، یه مدت توی ابرها سیر می‌کردم.
با خودم می‌گفتم وای،‌ این درس‌ها چقدر مهم‌اند. چقدر من نمی‌فهمیدم. الان چقدر زیاد می‌فهمم. حالا که تصمیم‌گیری رو یاد گرفتم دیگه زندگیم زیر و رو میشه. 

بعد می‌رسیدم به مدل ذهنی و بعد به تفکر سیستمی و الی آخر. 

هر درسی که می‌خوندم،‌ احساس می‌کردم این درس یک قطعه کلیدی و بزرگ از سیستم موفقیت منه. همون چیزیه که تا به امروز کم داشتم.

درس بعدی رو که می‌خوندم، متوجه میشدم که انگار یک قطعه بزرگ دیگه هم بوده که من ازش بی‌خبر بودم. اگه تا دیروز احساس می‌کردم مهارت تصمیم‌گیری کلید موفقیته، بعد از مطالعه مدل ذهنی نظر قبلی‌ام رو کمی تعدیل می‌کردم. 

و همین طور ادامه پیدا می‌کرد.

نمی‌شد که همه چیز به طور همزمان نسبت به هم بزرگتر باشند. 

امروز میدونم که همه اینها ناشی از اینه که ذهن من خیلی خیلی خالی و بکره. البته بکر نه به مفهوم مثبتش. دست نخورده مفهوم رو بهتر میرسونه. 😉

هیچ آموخته بزرگ و عمیقی در ذهنم نداشتم که به کمک اون بتونم اندازه و اهمیت مطالبی که وارد ذهنم میشد رو ارزیابی کنم. هر چیزی که وارد می‌شد، تبدیل می‌شد به بزرگترین. 

توهم دانایی و تخصص هم شکل دیگه‌ای از نداشتن مقیاس مناسبه.

وقتی اولین بار وارد یک حوزه تخصصی میشیم، معمولا سرعت یادگیری بالایی داریم. منابع فراهم هستند و به سرعت و به نوبت اونها رو می‌خونیم. هم حجم مطالعه بالاست و هم احساس یادگیری بالاتری در خودمون احساس میکنیم.

به مرور این احساس شدت می‌گیره. به گذشته که نگاه می‌کنیم می‌بینیم به نسبت روزهای ابتدایی که هیچی در مورد اون نمی‌دونستیم، خیلی پیشرفت کردیم و حجم دانسته‌هامون خیلی بشتر شده. از نظر خودمون این اختلاف زیاد،‌ دلیل خوب و کافی‌ای برای متخصص صدا کردن خودمونه.

وقتی ندونیم دانایی و تخصص چه شکلیه، بعید نیست بعد از خوندن یکی دو کتاب از هر حوزه، خودمون رو متخصص اون حوزه در نظر بگیریم.

میثم مدنی این موضوع رو خیلی خوب بیان می‌کنه.

میثم در مطلب رهایی از توهم دانایی میگه:

بهتر است حداقل با خودتان روراست و صریح باشید.
اگر در چیزی ادعای بلد بودن دارید، با یک آقا یا خانم با صراحت و نترسی بالا (که از بد به نظر رسیدن نترسد!) و تخصص در آن حوزه بپرسید:

چه زمانی به یک شخص در این حوزه می‌گویید مستعد؟ معنی بلد بودن فلان موضوع چیست؟

همونطور که میتم مدنی اشاره کرد،‌ برای اینکه دچار توهم دانایی نشیم، اول کار باید بریم همین سوال رو از کسی که اون رو متخصص اون حوزه می‌دونیم بپرسیم. 

ازش بپرسیم که تخصص در این حوزه چه سر و شکلی داره؟ مرجعمون برای تخصص رو کجا قرار بدیم که هم بتونه چراغ راهمون باشه و هم ناخواسته و ناآگاهانه درگیر توهم دانایی نشیم؟ چقدر طول می‌کشه به اون نقطه برسیم؟ با دیدن چه نشانه‌هایی میشه رسیدن به اون نقطه رو جشن گرفت؟ 

نمونه این سوالات رو محمدرضا شعبانعلی در مورد وبلاگ‌نویسی جواب داده:

من تیتر چندتا از این سوال‌ها رو اینجا میارم. می‌تونید پاسخ این سوالات رو در این مطلب بخونید. 

■ چقدر زمان می‌برد تا بهبودی محسوس در نوشته‌هایمان داشته باشیم؟
■ سبک نوشتن مناسب من چیست؟
■ از کجا بدانم که در مسیر وبلاگ نویسی درست پیش رفته‌ام؟
■ چه نکته‌های دیگری را در نوشتن وبلاگ رعایت کنم؟

تواضع هم زمانی به دست میاد که ما مقیاس بالاتری برای مقایسه در ذهنمون داشته باشیم.

کسایی که اطرافشون رو با آدم‌های کوتوله پر کردن، در دیدن کوتوله بودن خودشون دچار خطا میشن. احساس نمی‌کنند که خیلی با بقیه فرق دارند و حتی اگه کمی از اونها بهتر باشند، بعید نیست که حتی دچار خودبزرگ‌بینی و توهم هم بشن. 

تواضع از جایی شروع میشه که ما چند مرجع والای انسانی رو بشناسیم. تواضع از جایی شروع میشه که بتونیم اختلاف بسیار بسیار زیاد خودمون با این مراجع رو درک کنیم.

نمیشه کسی چنین اغرادی رو در ذهنش نداشته باشه و به سمت تواضع و فروتنی بره. اگر در اطرافمون افرادی رو نداشته باشیم که خیلی خیلی بزرگ‌تر، داناتر و فهیم تر و موفق تر از ما باشند، ما نمی‌تونیم اندازه واقعی خودمون رو درک کنیم. 

شاید بشه در ظاهر تواضع نشون داد ولی مصداق واقعی اون بعد از درک جایگاه چنین افرادیه. 

وقتی که کل نگاه و توجه ما به محیط نزدیک خودمون محدود بشه، باید خیلی خوش شانس باشیم که چنین افرادی در قاب تصویر نگاه ما قرار بگیرند. 

کسب این شناخت هم به همین راحتی‌ها نیست.

شناختن به معنی دونستن اسم چندتا از افراد بزرگ یا آشنایی اولیه با چند حوزه تخصصی نیست. شناختن یعنی اینکه بتونیم با حرف‌ها و تصمیم‌ها و اعمال اون افراد آشنا بشیم و بتونیم مدل ذهنی اونها رو بشناسیم. شناختن یعنی اینکه عمری رو در یک حوزه صرف کنیم تا بتونیم به درک درستی از مفهوم دونستن در اون حوزه برسیم. 

به خاطر همین هم بیشتر از اینکه این خطا مختص بینایی باشه، شناخت ما رو مورد هدف قرار میده.

با این حال به نظرم اگر همچنان به یادگیری ادامه بدیم، یک جایی از توهم خارج میشیم. 

البته شاید کم شدن توهم عبارت دقیق‌تری باشه.

همیشه فرصت سوال از بزرگان رو نداریم. 

ولی همین که بدونیم ذهنمون در معرض چنین خطایی قرار داره، احتمالا با پرسیدن سوال‌های مناسب، به دنبال جوابشون میریم و زودتر از چنگ این توهمات خلاص میشیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *