پیشنوشت: این نوشته صرفا روایت یک مشاهده است و بدون نتیجهگیری خاصی هم به پایان میرسه. قراره در آینده از این روایت برای بیان بخشی از حرفهام کمک بگیرم.
فکر میکنم همه چی با وایبر شروع شد.
ولولهای افتاده بود به جون مردم.
هر جا میرفتی، صحبت وایبر بود. همه عینه چی به همدیگه معرفیش میکردن و از محسناتش برای هم میگفتن. اگه جفتشون هم وایبر داشتن، فرصت رو غنیمت میشمردن تا یه خروار پیام وایبری برای همدیگه فوروارد کنند.
برای مایی که یک عمر در تحریم داخلی و خارجی به سر میبردیم، وایبر آخر آزادی به حساب میومد. هیچکس دلش نمیخواست در این جشن وایبری که به راه افتاده، عقب بمونه.
اون روزا کسی گوشی رو به خاطر امکانات و اپلیکیشن و دوربین و این مشخصات نمیخرید.
همه دنبال یه چیزی بودن که وایبر داشته باشه، بقیه رو هم اگر داشت، که چه بهتر.
وایبر بعضیها هم بازیهای جذابی مثل Fruit Ninja بود که دست این و اون میدیدن.
دوست داشتن ایناهم بازی کنند. ولی ایراد کار اینجا بود که این بازیها تک نفره بودن. هر کس که گوشی داشت، میتونست بازی کنه و هر کی نداشت باید از دور و با کلی حسرت نگاش میکرد.
این بعضیها هم گوشی رو به خاطر امکاناتش نمیخریدن.
یه چیزی میخردیدن که چندتایی از این بازیا روش نصب باشه. اگه بقیه امکانات رو هم داشت، که چه بهتر.
یه تعدادم برای پزش میخریدن. اینا جزو اولین دستهای بودن که وایبر و بازیهای مختلف رو نصب میکردن و در هر جمع و صحبتی که میشد، دل بقیه رو خون میکردن.
وایبر فراگیر شده بود ولی هنوز اینترنت همراه مثل الان همهگیر نبود. اگه وایبر میخواستی باید جایی میبودی که وایفای داشته باشه.
هنوز مردم با هم رفتوآمد داشتن. وقتی خونه همدیگه میرفتن، اولین سوال مهم، پسورد وایفای بود.
گذشت و گذشت تا اینکه خرید بستههای اینترنت همراه هم به یه کار عادی و ضروری تبدیل شد.
الان میتونستن هر لحظه از اتفاقاتی که داخل این اپلیکیشن جذاب میگذشت با خبر بشن. از طرفی دیدن بعضی از پیامها و پیام دادن به بعضیها، بیرون از خونه صفای دیگهای داشت.
هنوز وایبر نرفته بود که تلگرام اومد.
یادمه اون موقعها میگفتن تلگرام خیل امنه و با همین یه جمله مردم به تلگرام حملهور شدن.
تلگرام اوایل خیلی شبیه وایبر بود. انگار کل فرقشون تو رنگشون بود. تم وایبر صورتی بود و تلگرام آبی.
هر کاری که اونجا میشد انجام بدی، اینجا هم میشد. هر چیزی هم که لازم بود یاد بگیریم، اونجا یاد گرفته بودیم.
خیلی نگذشت که دیگه کمترکسی از وایبر خبر میگرفت.
تو همین اثنا، وقتی مردم به خودشون اومدن دیدن که ای دل غافل. این جعبههای سیاهی که به خاطر وایبر خریدن، مثل اینکه قابلیتهای دیگهای هم دارن.
اکتشاف خیلیها به دوربین گوشی محدود شد.
حالا میتونستن هر جا که هستن و از هر چیزی که خواستن، فیلم و عکس بگیرن.
بعضیها هم یه قدم فراتر گذاشتن و با اپلیکیشنها آشنا شدن. فهمیدن که وایبر خودش یه اپلیکیشنه و علاوه بر وایبر میشه اپلیکیشنها یا بازیهای دیگهای هم روی این گوشیها نصب کنند.
هرچقدر که به قابلیتهای واقعی این جعبه سیاه واقف میشدن، از تصمیم عاقلانه و هوشمندانهای که اون زمان گرفته بودن، به وجد میومدن.
اگه یکم جلوتر بیام، میرسیم به جایی که اسنپ وارد بازی میشه
اسنپ هم یه چیز مثل وایبر بود.
اون اوایل به حدی ارزون و به صرفه بود که هرکی یکبار ازش استفاده میکرد، مجذوبش میشد.
خوب یادمه اون اوایل انقد به این و اون معرفیش کرده بودم، تا یه مدت فقط رایگان سفر میکردم.
کسایی که قبلا از نقشه گوگل برای مسیریابی استفاده میکردن، مشکلی با کارکردن با اسنپ نداشتن و خیلی سریع راه افتادن. کسایی هم که خیلی وارد نبودن، با کمی تلاش و پرسوجو از این و اون، راه افتادن و اسنپ باز شدن.
اون روزا قیمت اسنپ نصف آژانسیها بود. همین کافی بود تا مردم به هر دری بزنند تا کار کردن باهاش رو یاد بگیرند.
یادمه گزارشهای اولی که اسنپ میداد، ۷۰ درصد مردم پول نقد میدادن و فقط ۳۰ درصد اینترنتی پرداخت میکردن. ولی به مرور این عدد برعکس شد.
سوار ماشین هم که میشدی، همه رانندهها از Waze استفاده میکردن.
یه گوشی اون جلو گذاشته بودن و بدون اینکه از ما بپرسن و یا حتی خودشون بلد باشن، ما رو به مقصد میرسوندن.
به مرور استفاده از Waze و اپلیکیشنهای مشابه بین مردم رواج پیدا کرد.
دیگه لازم نبود وسط اتوبان بزنی کنار تا آدرس بپرسی. خبری هم از تاب خوردن بین اتوبانهای مختلف نبود و Waze یکراست تورو به مقصد میرسوند.